به گواهی دانشمندان، متکلمان معتزله از امامان شیعه علیهم السلام تأثیر پذیرفته اند. قاضی عبدالجبار، از علمای بزرگ معتزله، درباره ی تأثیرپذیری معتزلیان از امیرمؤمنان علی علیه السلام در دو اصل توحید و عدل، که از اصول مهم معتزله است و آنان را از فرقه های دیگر جدا می کند، می گوید: « خطبه های امیرمؤمنان علیه السلام در نفی تشبیه و اثبات عدل، بیش از آن است که به شمارش درآید». (7) همو امام علی و امام حسن و امام حسین و امام باقر علیهم السلام را از متقدمان معتزله شمرده است.
ابن ابی الحدید هم علم معتزله را منتهی به علم امیرمؤمنان علیه السلام دانسته، می گوید:
اشرف علوم، علم الهی است؛ زیرا شرف علم به شرف موضوعش است و موضوع علم الهی اشرف موجودات است. پس این علم اشرف علوم است که از سخن آن حضرت اقتباس شده و از او نقل گشته و به او منتهی شده و از او شروع گشته است؛ زیرا معتزله، که اهل توحید و عدل و صاحبان نظر هستند و مردم از آنها این فن را آموخته اند، شاگردان و یاران آن حضرت هستند. بدین جهت که بزرگ آنها واصل بن عطا، شاگرد ابوهاشم پسر محمد حنفیه است و ابوهاشم شاگرد پدرش [ محمد حنفیه] و پدرش شاگرد آن حضرت است. (8)
بسیاری از معتزلیان، به ویژه اهل بغداد، امیرمؤمنان علیه السلام را از دیگر صحابه برتر می دانستند. (9) آنان حتی روایات شیعه را، که در آنها به شیعیان امیرمؤمنان علیه السلام وعده ی بهشت داده شده، بر خودشان منطبق کرده اند. (10)
همچنین درباره ی ابوالهذیل، که از بزرگان معتزله بوده و یکی از فرقه های معتزله ( هذلیه) به نام اوست، گفته اند که سلسله ی اساتید او هم به ابوهاشم پسر محمد حنفیه منتهی می شود. (11) به نظر برخی از عالمان، او نخستین کسی بود که کلام را عقلی کرد. (12)
همچنین ابراهیم بن سیار نظام که از بزرگان معتزله بوده و با فلسفه و علوم عقلی بسیار سر و کار داشته و از آنها در کلام بیشتر سود می جسته و فرقه ی نظامیه به نام اوست، شاگرد هشام بن حکم به شمار می آمده، (13) و ابوالحسن اشعری معتقد است که او به امامیه گرایش داشته است. (14) شهرستانی یکی از ویژگی های فردی او را، تمایلش به رافضیان و اهانتش به بزرگان صحابه دانسته و از او نقل کرده است که امامت تنها با نص و تعیین آشکار محقق می شود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مواضع متعدد امامت علی علیه السلام را به گونه ای روشن و آشکار بیان کرد تا مردم به اشتباه نیفتند؛ اما عمر این مطلب را کتمان کرد و همو عهده دار جریان بیعت با ابوبکر در روز سقیفه بود. شهرستانی سپس می گوید: « نظام به عمر نسبت شک داده که در روز حدیبیه از پیامبر پرسید: آیا ما بر حق نیستیم؟ آیا آنها بر باطل نیستند؟ پیامبر جواب داده: آری؛ و عمر گفته: پس چرا در دینمان پستی را بپذیریم؟ نظام گفته: این به معنای شک و تردید در دین، و مقاومت در برابر تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. او به دروغ خود ادامه داده و گفته عمر در روز بیعت [ ابوبکر] به شکم فاطمه علیهاالسلام ضربه زده، تا اینکه او سقط جنین کرده است و فریاد می کرد که خانه را با کسانی که در آن هستند، آتش بزنید؛ در حالی که در خانه غیر از علی، فاطمه، حسن و حسین کس دیگری نبود...». (15)

4. رونق فلسفه در میان شیعیان

با تعالیم ائمه علیهم السلام عقل گرایی در مکتب تشیع از همه ی جریان های فکری مسلمانان به جز معتزله بیشتر بود و در مقایسه با معتزله هم از نوعی عقل گرایی معتدل برخودار بود. در آموزه های ائمه علیهم السلام، هیچ گاه عقل گرایی در تعارض با شرع قرار نمی گرفت و امامان علیهم السلام و عالمان شیعه هیچ وقت فیلسوفان را نفی یا انکار نمی کردند. دکتر نصر در این باره می گوید:
در میان شاخه های مختلف مذهب شیعه، دو تا از آنها برای تحقیق در فلسفه ی اسلامی اهمیت خاص دارند که یکی مذهب جعفری دوازده امامی است و دیگری مذهب اسماعیلی که در دوران قدیم تأثیر فرهنگی و سیاسی فراوان داشته است. امامان شیعه علیهم السلام که حامل نور نبوت اند، مفسران واقعی معنای درونی اشیا و کتاب خدا و کتاب طبیعت اند. علم همه چیز در نزد ایشان است؛ خواه طبیعی و خواه فوق طبیعی و بعضی از ایشان، بالخاصه امام ششم امام جعفر صادق علیه السلام، نه تنها استادان دین و علوم روحانی بوده اند، بلکه درباره ی علوم طبیعی نیز چیزهایی نوشته اند؛ چنان که جابر بن حیان یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام بوده است. (16)
در عصر ظهور فلاسفه ی مسلمان، از نیمه ی دوم قرن سوم به بعد، عقل گرایی در میان اهل سنت رو به افول نهاد و به تدریج مذهب کلامی اشعری که براساس دیدگاه های قشری و ظاهرگرایانه ی اهل حدیث و در رأسشان احمد بن حنبل شکل گرفته بود، (17) مذهب رسمی اهل سنت شد. از آن زمان به بعد، فعالیت های فلسفی تنها در بستر فرهنگ شیعی میسر بود. بدین ترتیب بیشتر فلاسفه، یا از میان شیعیان بودند و یا نوعی تأثیرپذیری از تعالیم شیعه داشتند. شهید مطهری می گوید: « در میان فلاسفه ی مسلمان، اکثریت با فلاسفه ی شیعه است. فلاسفه ی غیر شیعی به استثنای فیلسوفان اندلس که از محیط و اندیشه ی تشیع دور بوده اند، اکثریت قریب به اتفاق تمایل شیعی دارند. این نیز می تواند دلیل بر مطلبی باشد و آن اینکه، عقل شیعی از اول عقل فلسفی بوده است». (18) برخلاف شیعه، از وقتی که مذهب اهل حدیث در زمان متوکل قوت گرفت، عقل گرایی به ضعف گرایید و توجه به فلسفه افول کرد و به نقل قاضی صاعد اندلسی از زمان متوکل که ترکان بر دستگاه خلافت حاکم شدند، توجه به فلسفه از سوی دستگاه خلافت از بین رفت. (19)
سرانجام با ظهور غزالی و رشد جریان مبارزه با فلسفه، این دانش در میان اهل سنت، به جز اهالی اندلس، فروکش کرد؛ از این رو، فلسفه تنها در جوامع شیعی، زمینه ی رشد مناسب برای خود یافت؛ چنان که دکتر حسین نصر می گوید:
ولی باید میان واکنش های شیعه و سنی نسبت به فلسفه تمایزی قائل شویم. جهان تسنن تقریباً پس از ابن رشد فلسفه را طرد کرد و جز استفاده از منطق و تأثیری که فلسفه در استدلال های کلامی داشت و پاره ای معتقدات جهان شناختی، که در زمینه ی علم کلام و تصوف برجای مانده بود، با فلسفه کاری نداشت؛ ولی در جهان تشیع در قرن های متوالی، هر دو فلسفه ی مشایی و اشراقی در مدارس دینی به عنوان سنتی زنده تدریس می شد. (20)
از این رو در بستر مکتب تشیع، فیلسوفان بزرگی ظهور کرده اند؛ مانند خاندان نوبخت که از اوایل حکومت عباسی تا قرن چهارم، فلاسفه ی بزرگی از میان آنها برخاستند که طبق نقل ابن ندیم، همه شیعه بوده اند؛ به ویژه اینکه ورود آنان به فلسفه در زمان ائمه علیهم السلام بوده است؛ و نیز مانند جمعیت اخوان الصفا و خلان الوفا که خود خواسته اند گمنام باشند؛ اما به شدت تمایل شیعی داشته اند. نوشته های آنها 52 رساله است که در همه ی آنها حضور توأم فلسفه و دین به چشم می خورد.
همچنین درباره ی فلاسفه ی بزرگی چون کندی، احمد بن طیب سرخسی، احمد بن سهل بلخی، رازی، فارابی، ابن سینا، بیرونی و ابن مسکویه ادعای تشیع شده است. (21) گرچه درباره ی شیعه بودن این فیلسوفان اجماعی وجود ندارد، به طور حتم این فلاسفه تمایل شیعی داشته اند؛ به ویژه فلاسفه ی بزرگی چون رازی، فارابی، ابن سینا و ابن مسکویه که تمایلات آشکار شیعی داشته اند و بیشتر فلاسفه با واسطه یا بی واسطه شاگرد ایشان بوده اند.
حاکمان شیعه نیز همواره از فلاسفه حمایت می کرده اند. (22) فیلسوف بزرگی چون فارابی در دربار حاکمان و فرمانروایان آل حمدان که شیعه بوده اند، به سر می برد. همچنین فلاسفه ی بسیاری به دربار امرای آل بویه رفت و آمد داشته اند. ابن سینا با دربار حاکمان شیعی چون سامانیان، آل بویه و شمس المعالی قابوس بن وشمگیر ارتباط داشت و از نزدیکی به دربار شخصی چون سلطان محمود که در تسنن تعصب داشت، می گریخت. میرفندرسکی کتابی درباره ی اثبات تشیع ابن سینا نوشته است. رازی کتابی دارد به نام فی آثار الامام الفاضل المعصوم (23) که به احتمال قوی بر اساس دیدگاه شیعی نوشته شده است. ابن مسکویه نوشته است: « عضدالدوله ی دیلمی در خانه ی خویش جای ویژه ای برای حکیمان و فیلسوفان در نظر گرفته بود که در آنجا گرد آیند و به دور از غوغای سفیهان و مردم نادان به گفت و گو بپردازند». (24)
ابن مسکویه با وزیران شیعه چون ابن عمید و پسرش ابوالفتح هم نشین بوده و بعد از آنها با امرای شیعی آل بویه مانند عضدالدوله و بهاءالدوله ارتباط داشته است.
شیخ عبدالله نعمة در کتابش فلاسفة الشیعة در فصل « آثار الشیعة فی الفلسفة» می گوید:
در اینجا شخصیت فکر شیعی به وضوح روشن می شود و بلکه بیشتر از هر موضوع دیگری. بهترین دلیل این مطلب، وجود مهم ترین شخصیت های فکری و فلسفی از شیعه است، که با تمایلات شیعی شناخته شده اند. از جمله ی آنها هستند: هشام بن حکم، جابر بن حیان، ابویوسف کندی، بنی نوبخت که مهم ترین آنها، فضل بن ابی سهل بن نوبخت و حسن بن موسی نوبختی هستند؛ فارابی، ابوزید بلخی، ابوبکر رازی، ابن سینا، همدانی، صنعانی، ابن مسکویه، بیرونی، قطب الدین رازی، جلال الدین دوانی، غیاث الدین کاشانی، فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی، میرداماد، صدرالمتألهین، سبزواری صاحب منظومه و دیگر بزرگان فلسفه و نابغه های فکر اسلامی.... (25)
در سخنان، نظریه ها و آرای فلاسفه، شباهت های بسیاری با اصول شیعه، که برگرفته از تعالیم ائمه علیهم السلام است، دیده می شود و این نشان می دهد که آنان از آموزه های امامان شیعه علیهم السلام متأثر بوده اند. برای نمونه به بخشی از این شباهت ها در نوشته های سه فیلسوف بزرگ اسلام، فارابی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی اشاره می کنیم.

شباهت های آرای فارابی با تعالیم امامان شیعه علیهم السلام

یکی از آرای فارابی، اختیار و اراده ی انسان است که انسان در عین اینکه با توجه به اسباب و علل دور، مجبور است، ولی با توجه به علل نزدیک، مختار است. این موضوع برگرفته از این حدیث امام صادق علیه السلام است: لاجبر و لا تفویض ولکن امر بین امرین؛ « نه جبر است و نه واگذاری؛ بلکه امور میان این دو است». (26)
یکی دیگر از نظریه های مشهور فارابی مدینه ی فاضله ی اوست که در آن، از فلسفه ی یونان و به ویژه کتاب جمهوریت افلاطون و نیز تعالیم ائمه علیهم السلام بهره برده است. براساس این نظریه ضرورت، انسان را وادار به اجتماعی زیستن می کند؛ پس ناچار باید در این اجتماع رئیسی باشد؛ اما این رئیس هر که باشد، روحیاتش کاملاً بر مردم اجتماع مؤثر است، و اگر حاکم فاسق یا گمراه باشد، جامعه فاسد می شود؛ اما مدینه ی فاضله و جامعه ی نیکو، تنها یکی است و آن جامعه ای است که رئیسش فیلسوفی برخوردار از همه ی فضایل انسانی و فلسفی باشد و او افلاطون است در لباس محمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. چون رئیس این شهر باید پیامبری باشد که به او وحی می شود و اوصاف فلسفی، پیامبری، پادشاهی و تشریع، تنها در محمد پیامبر جمع شده است. (27) فارابی سپس می گوید: این رئیس... همان امام است که رئیس اول مدینه ی فاضله است و رئیس امت فاضله، رئیس بخش آباد زمین است. شخصی نمی تواند این گونه باشد، مگر اینکه دوازده خصلت به طور فطری در او جمع باشد:
1. اعضا و جوارحش سالم و کامل باشد؛
2. چیزی را که می فهمد، می بیند، می شنود و درک می کند،‌ به خوبی حفظ کند؛
3. بافطانت و زرنگ باشد؛
4. خطیب و سخنور باشد؛
5. دوستدار تعلیم و استفاده باشد؛
6. در خوراک و زناشویی افراط نکند و از لهو و لعب اجتناب کند و از چنین لذت هایی بیزار باشد؛
7. دوست صدق و راستی، و دشمن دروغ باشد؛
8. برخوردار از عزت نفس، و دوست دار کرامت باشد؛
9. از دوست داشتن درهم و دینار و سایر اعراض دنیا، دور باشد؛
10. دوستدار عدل و اهلش باشد و از ظلم و جور و اهلش بدش بیاید؛
11. عادل باشد؛
12. اراده ای قوی داشته، در گفتن حق پیش گام و جسور باشد. (28)
فارابی معتقد است که رئیس مدینه ی فاضله، کامل ترین فرد شهر است و دیگران در اویند و او شبیه قلب است، که رئیس بدن است. (29) این آرای فارابی شبیه سخنان هشام بن حکم از شاگردان امام صادق علیه السلام است که گفته: امام باید معصوم، و در میان مردم، داناترین، شجاع ترین، با سخاوت ترین و عفیف ترین باشد؛ و قبیله، شخصیت، نسبت و خاندان او معروف باشد. هشام بن حکم نیز پیش از فارابی، در مناظره با عمرو بن عبید معتزلی امام را در میان جامعه به قلب تشبیه کرده بود. (30)
فارابی در مسئله ی حسن و قبح نیز جانب عدلیه را، که شیعه و معتزله هستند، گرفته، و نظریه اش در این باب، مخالف نظریه ی اشاعره است. (31)
فارابی در جای دیگر می گوید:
رئیس فاضل، محور کارش باید وحی خدا باشد و او به یاری خدا، کارها را در مدینه ی فاضله می گرداند، و این به دو طریق ممکن است؛ یکی اینکه همه ی اینها به طور مستقیم، به او وحی شود و دیگر اینکه به واسطه ی کسی که به او وحی شود تا با عمل به وحی بتواند آرا و افعال فاضله را محقق سازد؛ البته ممکن است یا بعضی را به نحو اول انجام دهد و بعضی دیگر را به نحو دوم. (32)
همچنین فارابی در کتاب تحصیل السعادة می گوید: « معنای امام و فیلسوف ( واضع النوامیس) یکی است؛ مگر اینکه از فیلسوف معنای مناسب با فضیلت نظریه فهمیده می شود، و از واضع النوامیس شناخت شرایط معقولات عملیه، و از امام کسی که به او اقتدا می شود و سخن او پذیرفته می گردد». (33) این همان بیان فلسفی نظریه ی امام در نظر شیعه است؛ یعنی کسی که خدا او را به کرامت و امامت اختصاص داده و با نص پیامبر تعیین می شود.
دکتر فروخ در این باره می گوید: « فارابی برای رئیس مدینه ی فاضله، شرط هایی را گذاشته که کاملاً با نظریه ی شیعه درباره ی امام موافق است و می توانیم بگوییم که او در کتاب مدینه ی فاضله اش تنها از اسلام متأثر نشده؛ بلکه بیشتر از مکتب شیعه تأثیر پذیرفته است». (34)

شباهت آرای ابن سینا با تعالیم امامان شیعه علیه السلام

در نوشته ها و آثار ابن سینا نظریه ها، آرا و حتی تعابیری هستند که شبیه افکار و تعابیر شیعی و تعالیم ائمه علیهم السلام هستند؛ یکی از آنها اشاره به لزوم افضلیت خلیفه و عصمت او و وجوب نص بر خلافت اوست که از باورهای اصلی شیعه به شمار می آید. ابن سینا در رساله ی معراجیه، امیرمؤمنان علیه السلام را بر همه ی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برتری داده و جایگاه او را در میان آنها، جایگاه معقول نسبت به محسوس بیان کرده و گفته است:
اشرف مردم و اعزّ انبیا خاتم رسل صلی الله علیه و آله و سلم، به مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزانه ی عقل، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام که در میان صحابه مانند معقول در میان محسوس بود، فرمود: « وقتی که مردم با انواع نیکی به خالقشان تقرب جویند، تو به انواع عقل به او تقرب جوی که زودتر از همه خواهی رسید»، و مثل این خطاب پیامبر صحیح نیست، مگر با فرد کریم و رفیع القدر و بزرگواری مانند خودش، و در حدیث آمده: « یا علی، وقتی که مردم خود را در عبادت کردن به رنج اندازند، تو خود را در درک معقول به زحمت انداز، که از همه پیشی خواهی جست». پس علی علیه السلام با دید بصیرت عقلی، مدرک همه ی اسرار شد؛ بدین سبب است که می فرماید: لو کشف لی الغطاء ما ازددت یقینا؛ « اگر پرده ها کنار رود، یقین من زیاد نمی شود». امیرمؤمنان علیه السلام همچنین فرمود: قدر الانسان و شرفه لایکون الا بالعلم؛ « قدر و شرف انسان تنها با علم است». (35)
از جمله آرای ابن سینا که با باورهای شیعه سازگار است، بیان او در کتاب شفا است: « این شخص که پیامبر است، وجود او در هر زمانی تکرارپذیر نیست؛ زیرا ماده ای که قابلیت کمال او را دارد، در مزاج های اندکی می تواند، به فعلیت برسد؛ پس ناچار لازم است پیامبر برای بقای آنچه که انجام داده و برای مصالح جامعه ی انسانی تشریع و وضع کرده، تدبیر عظیمی را پیش بینی بکند»، (36) و این سخن، بیان همان اعتقاد شیعه است که پیامبر امر رهبری امت را به حال خود رها نکرده و افرادی مثل خود را به جانشینی گذاشته است.
ابن سینا در همان کتاب می گوید: « پیامبر از سوی خداست و خدا او را فرستاده است و در حکمت الهی، فرستادن او واجب است و تمام چیزی را که او وضع و تشریع می کند، از سوی خدا وضعش بر او واجب شده است و تمام اینها از سوی خداست». (37) این سخن نیز منطبق با تعالیم ائمه علیهم السلام است که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایز نمی دانند بر اجتهاد خود عمل کند؛ در حالی که مخالفان شیعه عمل بر اجتهاد را جایز می دانند.
ابن سینا در باب امامت می گوید: « خلافت با نص، به ثواب نزدیک تر است؛ زیرا این به اختلاف و شعبه شعبه شدن نمی انجامد». (38) این سخن نیز با دیدگاه مذهب شیعه کاملاً همخوان است.
یکی دیگر از آرای ابن سینا این است:
رئوس این فضایل، عفت و حکمت و شجاعت هستند که مجموع آنها عدالت است و آن خارج از فضیلت نظریه است، و هر کس با اینها حکمت نظریه را هم دارا شود، سعادتمند شده است، و هر کس به این فضایل با اوصاف نبوی دست یابد، نزدیک است که رب انسانی شود و نزدیک است که عبادت او بعد از عبادت خدا قرار گیرد و او سلطان زمین و جانشین و خلیفه ی خدا در آن است. (39)
به هر حال اگرچه طبق نقل خود ابن سینا، پدر او اسماعیلی بوده است، از آرای او برمی آید که شیعه ی امامی بوده باشد. (40)

شباهت آرای بیرونی با تعالیم امامان شیعه علیهم السلام

از جمله آرای فیلسوف بزرگ، ابوریحان بیرونی، که با اصول و معارف شیعی و تعالیم ائمه علیهم السلام سازگار است، نظریه ی تعدد خلقت نوع انسان در هر دوره ای است که در سخنان ابوالعلاء معری هم آمده است:
جائز ان یکون آدم هذا
قبله آدم علی اثر آدم
« ممکن است که پیش از این آدم کنونی، چند نسل آدم پشت سر هم بوده باشد». (41)
این نظریه از سخنان امام باقر علیه السلام گرفته شده است. آن حضرت می فرماید: « پیش از این آدم ما، هزار آدم بوده و پیش از این عالم ما، هزار هزار عالم بوده و ما در آخر آدم ها و آخر عالم ها هستیم». (42)
همچنین اظهارنظر ابوریحان درباره ی روز عاشورا با مذاق شیعیان سازگار است و این، که حکایت سخن یک فرد شیعی است، گویای گرایش او به تشیع می باشد:
روز اول محرم نزد مسلمانان گرامی است؛ زیرا آغاز سال است و روز نهم آن تاسوعا نام دارد، بر وزن عاشورا... ملت اسلام همواره این روز را گرامی می داشتند، تا آنکه قتل حسین بن علی بن ابی طالب، در این روز اتفاق افتاد و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، آتش زدن در خیام حرم، بر نیزه کردن سرها و اسب دوانیدن بر اسجاد، که در هیچ امتی با اشرار خلق چنین نکرده اند، از میان بردند و از آن تاریخ مسلمانان عاشورا را شوم دانستند؛ ولی بنی امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال کردند و میهمانی ها و ولیمه ها دادند. (43)
گزارش او از روز غدیرخم هم می تواند گویای تشیع او باشد:
روز هجدهم، عید غدیر خم می باشد و آن نام منزلی است که پیغمبر پس از حجة الوداع در آنجا فرود آمد و جهاز شتران را جمع کرد و بازوی علی بن ابی طالب را گرفت و از آن جهازها بالا رفت و فرمود: « ای مردم؛ آیا من از خود شما به شما اولی نیستم»؟ گفتند: آری. فرمود: « بر هر کس که من مولا باشم، علی مولای اوست؛ خداوندا؛ دوستدار علی را، دوست بدار و با دشمنانش دشمنی کن و آنان که علی را یاری می کنند، یاری نما و آنان که می خواهند او را خوار و زبون کنند، تو ایشان را خوار و ذلیل کن، و از هر راهی که علی می رود حق و حقیقت را با او بگردان». روایت کرده اند که پس از این گفتار سر مبارک خود را، به سوی آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: خداوندا؛ آیا مأموریت خود را رسانیدم؟ (44)

نتیجه

یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین شعبه های علوم در تمدن اسلامی علوم عقلی هستند که از علل مهم پیشرفت و توسعه ی تمدن اسلامی به شمار می آیند. نقش ائمه ی شیعه علیهم السلام را در توسعه ی علوم عقلی، می توان از چند طریق بررسی کرد:
تشویق های ائمه علیهم السلام به عقل گرایی و تمجیدهایشان از عقل و حکمت، موجب استقبال مسلمانان از علوم عقلی شد. باب مهمی از کتاب های حدیثی شیعه به ارزش عقل اختصاص یافته است؛ در حالی که در کتاب های حدیثی اهل سنت، چنین چیزی وجود ندارد؛
معتزله نخستین گروه عقل گرا در میان مسلمانان بودند و آنان به طور رسمی، برای اولین بار، سخن از بهره گیری از دلایل عقلی در اثبات مفاهیم شرعی به میان آورده اند. به گواهی مورخان، اینان متأثر از ائمه علیهم السلام و شاگردان آنها بوده اند؛
بسیاری از شاگردان امامان شیعه علیهم السلام متکلمانی بودند که با استفاده از براهین عقلی، از معارف شیعی و اسلامی دفاع می کردند. در بستر معارف شیعه، اندیشمندان شیعی به معارف عقلی و فلسفی روی آوردند و نخستین مترجمان فلسفه و فیلسوفان نامدار، از میان شیعیان بودند و همواره کفه ی علوم عقلی و فلسفی در میان شیعه، سنگین تر از کفه ی اهل سنت بوده است.

پی نوشت ها :

1. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، دارالمعرفه، بیروت، [ بی تا]، ص 48.
2. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ط 1، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1411 ه‍.ق، ص 245.
3. همان، ج 4، ص 334.
4. همان، ص 94، 95.
5. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 10، دارالفکر، بیروت، 1407 ه‍.ق، ص 337.
6. ر.ک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج 3، ط 7، دارالاندلس، بیروت، 1965 م، ص 4.
7. محمدرضا کاشفی، کلام شیعه، چ 1، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، 1386 ه‍.ش، ص 191، به نقل از: احمد بن عبدالجبار، طبقات المعتزلة، ج 1، ص 15-214.
8. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ط 1، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1378 ه‍.ق، ص 17.
9. همان.
10. همان، ج 20، ص 226.
11. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 53.
12. همان، ص 55.
13. همان، ص 58.
14. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ط 1، دار صادر، بیروت، 1427، ه‍.ق، ص 252.
15. شهرستانی، الملل و النحل، ص 59.
16. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه ی احمد آرام، چ 2، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1384 ه‍.ش، ص 321.
17. ر.ک: ابوالحسن اشعری، الابانة عن اصول الدیانه، ط 2، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1426 ه‍، ص 21 و 51. باب الکلام فی اثبات رؤیة الله تعالی بالابصار فی الاخرة، باب الکلام فی الوجه و العینین و البصر و الیدین.
18. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ 13، انتشارات صدرا، تهران، 1366 ه‍.ش، ص 624.
19. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، چ 1، مؤسسه ی انتشارات هجرت، تهران، 1376 ه‍.ش، ص 214.
20. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه ی احمد آرام، چ 2، ص 320.
21. ر.ک: عبدالله نعمه، فلاسفة الشیعة، ط 1، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1987 م، ص 116، 133، 154، 288، 412، 466، 567، 652.
22. قطب الدین لاهیجی، محبوب القلوب، المقالة الثانیة فی احوال حکماء الاسلام، ط 1، دفتر میراث مکتوب، تهران، 1424 ه‍.ق، ص 151.
23. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 419.
24. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 6، ط 2، انتشارات سروش، تهران، 1379 ه‍.ش، ص 455.
25. عبدالله نعمه، فلاسفة الشیعة، ص 32.
26. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)، التوحید، ط 9، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1427 ه‍.ق، باب 59، ح 8، ص 352.
27. محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ط 7، دارالمشرق، بیروت، 1996، م، ص 117-126.
28. همان، ص 127.
29. همان، ص 120.
30. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ه‍.ش، ص 169.
31. محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص 117-126.
32. همان، ص 129.
33. محمد بن محمد فارابی، تحصیل السعادة، ط 1، دار مکتبة الهلال، 1995 م، ص 92.
34. عبدالله نعمه، فلاسفة الشیعة، ط 1، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1987 م، ص 578، به نقل از: فروخ، الفارابیان، ص 28 و 29.
35. ابن سینا، المعراجیه ( حاشیه ی شفا)، ج 2، ص 654.
36. همان، ص 491.
37. همان، ص 488.
38. همان، ص 503.
39. همان، ص 507-508.
40. ابن ابی أصیبعه، عیون الانباء فی طباقات الاطباء، ط 1، دارالکتب العلمیه، ‌بیروت، 1419 ه‍، ص 401.
41. ر.ک: عبدالله نعمه، فلاسفة الشیعة، ط 1، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1987 م، ص 418-419.
42. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)،‌ التوحید، ط 9، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1427 ه‍. ق، ص 271.
43. ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة، ترجمه ی اکبر داناسرشت، چ 3، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363 ه‍.ش، ص 524.
44. همان، ص 537.

منبع مقاله : 
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول
راسخون


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: